سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
 
یکشنبه 93 دی 14 , ساعت 9:30 عصر

 

از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت شده است؛ که چون آن حضرت متولّد شد بت ها که بر کعبه گذاشته بودند همه بر رو افتادند و چون شام شد این ندا از آسمان رسید که: جاءَ الحق و زهق الباطل إنَّ الباطل کان زهوقا؛حق آمد و باطل نابود شد همانا باطل نابود شدنی است.(1)

و جمیع دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخی و درختی خندید و آنچه در آسمانها و زمین ها بود تسبیح خدا گفتند و شیطان گریخت و می‌گفت: بهترین امّتها و بهترین خلایق و گرامی ترین بندگان و بزرگ ترین عالمیان محمّد(ص)است.(2)

 مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام موسی کاظم (ع)روایت کرده است که چون پیامبر اکرم (ص) از مادر متولد شد، دست چپ را بر زمین گذاشت و دست راست را به سوی آسمان کرد و لبهای خود را به توحید به حرکت آورد و از دهان مبارکش نوری ساطع شد که اهل مکّه قصرهای بصره و اطراف آن را که از شام است دیدند و قصرهای سرخ یمن و نواحی آن را و قصرهای سفید اصطخر فارس و حوالی آن را دیدند و در شب ولادت آن حضرت دنیا روشن شد تا آن که جنّ و انس و شیاطین ترسیدند و گفتند در زمین امر غریبی رُخ داده است.ملائکه را دیدند که فرود می‌آمدند و بالا می‌رفتند و تسبیح و تقدیس خدا می‌کردند و ستاره ها به حرکت آمدند و در میان هوا می‌ریختند.(3)

و در آن وقت شیطان در میان اولاد خود فریاد کرد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز تو را آشفته ساخته است ای سیّد ما، گفت: وای بر شما از اول شب تا حال احوال آسمان و زمین را متغیّر می‌یابم و باید که حادثه عظیمی در زمین واقع شده باشد که تا عیسی به آسمان رفته است مثل آن واقع نشده است، پس بروید و جستجو کنید که چه امر غریبی حادث شده است، پس متفرّق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند چیزی نیافتیم، ابلیس بزرگ شیطانها گفت که دانستن این، کار من است، پس جستجو کرد در تمام دنیا تا به حرم رسید، دید ملائکه اطراف حرم را فرو گرفته اند، چون خواست که داخل شود ملائکه بر او بانگ زدند و او برگشت؛ پس کوچک شد مانند گنجشکی و از جانب کوه حری داخل شد، جبرئیل گفت:برگرد ای ملعون، گفت: ای جبرئیل یک سوال از تو می‌کنم، بگو امشب در زمین چه اتّفاقی افتاده است، جبرئیل گفت: محمّد (ص) که بهترین پیغمبران است امشب متولّد شده است، پرسید که آیا مرا در او بهره ای هست؟ گفت: نه، پرسید آیا در امّت او بهره دارم؟ گفت: بلی، ابلیس گفت: راضی شدم.(4)

 

1. بحارالانوار ج15، ص274.

2.همان.

3. بحارالانوار، ج15، ص275-274.

4. بحارالانوار ج15، ص258.    

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ